مدح کردن. نیکویی گفتن. ستودن: به پیش بزرگان ستایش کنیم همه پیش یزدان نیایش کنیم. فردوسی. به پیروزی ایدر نیایش کنیم جهان آفرین را ستایش کنیم. فردوسی. ستایش سخن خویشتن مکن سعدی که زشت خوب نگردد بجامۀ رنگین. سعدی
مدح کردن. نیکویی گفتن. ستودن: به پیش بزرگان ستایش کنیم همه پیش یزدان نیایش کنیم. فردوسی. به پیروزی ایدر نیایش کنیم جهان آفرین را ستایش کنیم. فردوسی. ستایش سخن خویشتن مکن سعدی که زشت خوب نگردد بجامۀ رنگین. سعدی
ستوده شدن. نیک نام گشتن. به نیک نامی مردن. ممدوح دیگران شدن بسبب کار نیک و منش پسندیده: فریدون فرخ ستایش ببرد بمرد او و جاوید نامش نمرد. فردوسی. بدیوار پشتش نهاد و بمرد بمرد و ز گیتی ستایش ببرد. فردوسی
ستوده شدن. نیک نام گشتن. به نیک نامی مردن. ممدوح دیگران شدن بسبب کار نیک و منش پسندیده: فریدون فرخ ستایش ببرد بمرد او و جاوید نامش نمرد. فردوسی. بدیوار پشتش نهاد و بمرد بمرد و ز گیتی ستایش ببرد. فردوسی
میل کردن تمایل یافتن: گرایش نکردی بکار دگر گهی پای کندی زتن گاه سر. (نظامی)، قصد کردن آهنگ کردن: گهل دل برفتن گرایش کند گهی خواب را سر ستایش کند. (نظامی سروری)، سرپیچی کردن نافرمانی کردن
میل کردن تمایل یافتن: گرایش نکردی بکار دگر گهی پای کندی زتن گاه سر. (نظامی)، قصد کردن آهنگ کردن: گهل دل برفتن گرایش کند گهی خواب را سر ستایش کند. (نظامی سروری)، سرپیچی کردن نافرمانی کردن